معنی بالا انداختن، پرت کردن، انداختن، دستخوش اواج شدن متلاطم شدن، پرتاب، تلاطم, معنی بالا انداختن، پرت کردن، انداختن، دستخوش اواج شدن متلاطم شدن، پرتاب، تلاطم, معنی fاgا اjbاoتj، /cت lcbj، اjbاoتj، bsتoma اmا[ abj kتgاzk abj، /cتاf، تgاzk, معنی اصطلاح بالا انداختن، پرت کردن، انداختن، دستخوش اواج شدن متلاطم شدن، پرتاب، تلاطم, معادل بالا انداختن، پرت کردن، انداختن، دستخوش اواج شدن متلاطم شدن، پرتاب، تلاطم, بالا انداختن، پرت کردن، انداختن، دستخوش اواج شدن متلاطم شدن، پرتاب، تلاطم چی میشه؟, بالا انداختن، پرت کردن، انداختن، دستخوش اواج شدن متلاطم شدن، پرتاب، تلاطم یعنی چی؟, بالا انداختن، پرت کردن، انداختن، دستخوش اواج شدن متلاطم شدن، پرتاب، تلاطم synonym, بالا انداختن، پرت کردن، انداختن، دستخوش اواج شدن متلاطم شدن، پرتاب، تلاطم definition,